سال های قبل هر وقت یه وبلاگ می ساختم چند روز یا چند هفته بعد حذفش میکردم بعد هم کلی با خودم کلنجار میرفتم که من چرا اینقدر بی ثباتم؟ حدود ده روز دیگه این وبلاگ یه ساله میشه؛ وبلاگی که شک داشتم بتونم بیشتر از یک یا دو هفته نگهش دارم و خیلی از این بابت خوشحالم. یه جورایی شروع نوشتن اینجا برام به منزله ی جشن گرفتن پایان یه افسردگی خیلی طولانی و فرسوده کننده بود و حس پیدا کردن دوباره ی خودم رو بهم داد.
بعد مدت ها دوباره حس نوشتن دارم ولی اینبار مودم پایینه. اضطراب معدم رو ریخته بهم. خودم و تصمیماتم و چارچوب هام حتی برای خودم رفتن زیر سوال. احساس گم شدگی میکنم. بعضی وقتا دوست دارم از همه ی آدم های دنیا قایم شم. البته خبری از افسردگی نیست ولی خب اگه بد مدیریت کنم این مدت رو ممکنه دوباره بعد یه سال حالم بد شه و افسردگی دلش بخواد دوباره یه سرکی تو زندگیم بکشه.
یه جورایی همزمان هم جالبه و هم غمگینه که
چطور یه دوست ممکنه تبدیل به دشمن شه
و دشمنت تو یه موقعیتی به دادت برسه و رفیقت بشه
یه روز دورت حسابی شلوغ باشه و یه روز فراموش شده باشی
یه اتفاق بد در نهایت منجر به یه چیز خیلی خوب تو زندگیت بشه
و چیزی که فکر میکردی با رسیدن بهش درِ همه ی خوشی های عالم به روت باز میشه از زندگی سیرت کنه
اتفاقات بدی که همیشه فکر میکردی فقط مال بقیه ست، تجربه کردنشون نوبت تو باشه
اتفاقات خوبی که فکر میکردی فقط تو فیلما و رماناست برات اتفاق بیفته
آدمی که از دل و جون براش مایه میذاشتی از جون سیرت کنه
آدمی که به خونش تشنه بودی بزرگترین لطف دنیا رو در حقت بکنه
آدمی که تحسین میکردی و میپرستیدی از چشمت بیفته
آدمی که قضاوت و مسخرش میکردی رو ازش الگو بگیری
امروز پر از ایمان باشی و فردا آتئیست
و همه ی اینا در عرض یه چشم هم زدن اتفاق میفته
که بهش میگیم زندگی. هم باید روز خوب ها رو زندگی کنیم و هم روز بدا. گزینه ی skip نداره.

مستند Dancing with the devil دمی لواتو این روزا ترنده. دمی چیزایی رو تجربه کرده که هر کسی رو از پا در میاره. یه ایامی تو زندگیم بود که فکر میکردم اگه خیلی زیبا بودم، اگه خیلی پولدار بودم، اگه مشهور بودم، اگه استعداد منحصر به فردی داشتم و یا اگه یه کشور دیگه به دنیا اومده بودم زندگی خیلی بهتر بود و به تبعش حال من هم. ولی زندگی آدمایی مثل دمی نشون میده هر کسی تو این عالم یه غمایی داره که ... هعی.
من رو پذیرش میخوام تاکید کنم. هر جای دنیا که هستیم باید بپذیریم. خودمون رو، اشتباهاتمون رو، موقعیتمون رو. خلاصه سر جنگ نداشته باشیم که منصفانه نیست که فلان چیز چرا باید واسه من پیش بیاد و... . بپذیریم دنیا بر اساس انصاف نیست. با پذیرش این اصل خیلی آرامش میاد تو زندگیمون. بعد میتونیم شروع کنیم به جلو رفتن. به پیشرفت کردن از همون نقطه ای که خودمون توش قرار داریم نه جایی که فکر میکنیم حقمون بوده باشیم. آلبوم جدید دمی رو هم حسااابی پیشنهاد میکنم. فوق العادست. دمی داره یاد میگیره زندگی بعد از اوردوز باز هم قشنگه و ارزش زندگی کردن داره. امیدورام درسی که یاد گرفته رو یادش نره. من خودم درسی که پارسال گرفتم رو امسال یادم رفت پس دوباره دارم یادش میگیرم :D